سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۷۳: ز دست رفتم و امید دستیار ندارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز دست رفتم و امید دستیار ندارم برهنه پایم و منت ز پای زار ندارم چرا ز باد مخالف دلم غمین گردد نشسته کشتیم امید از کنار ندارم منم چو آینهٔ زنگ بسته در این دور که پوششی به تن خویش جز غبار ندارم نفس نفس دلم از خویش می کند پرواز ز دست خویش ولی قوت فرار ندارم به رنگ زرد خود از گل نمی کشم منت اگرچه پیش تو چون کاه اعتبار ندارم چه شکوه ها که ندارم ز دست آن گلرو ولی به روی گلت طاقت شمار ندارم چو بلبلی که پر و بال خویش ریخته است در این چمن پر و [برگی] به شاخسار ندارم دلم ز غیر چنان پاک گشته است امروز که خود در این حرم خاص خویش بار ندارم به یک قرار سعیدا چگونه زیست کنم منم که در دل خود یک نفس قرار ندارم سعیدا یزدی