سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۶۴: یوسف از حلقه به گوشان تو دیدم گفتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یوسف از حلقه به گوشان تو دیدم گفتم آنچه در چاه زنخدان تو دیدم گفتم کفر را باعث جمعیت ایمان در خواب چون خم زلف پریشان تو دیدم گفتم با صبا عزم سفر تا سر کویش دارم هر که از خانه به دوشان تو دیدم گفتم نیست لایق که نشینی تو به چشم همه خلق آنچه در مرتبه [و] شأن تو دیدم گفتم نسبتی نیست شکر را به لب شیرینش [طوطیی] در شکرستان تو دیدم گفتم از کمند تو رها یافته در عالم نیست آسمان را ز اسیران تو دیدم گفتم دل خون بستهٔ من نیشتری می خواهد از دل خویش به مژگان تو دیدم گفتم در کتاب دل صدپاره سعیدا امروز غزل لایق دیوان تو دیدم گفتم سعیدا یزدی