سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۶۰: آه از آن روزی که چون یوسف نگاری داشتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آه از آن روزی که چون یوسف نگاری داشتم در نظرهای عزیزان اعتباری داشتم یاد ایامی که در این کلفت آباد جهان همچو مینا و صراحی غمگساری داشتم وای از آن روزی که پایم می فشرد انگور را در خرابات مغان دست به کاری داشتم سوخت دل یکباره ور نی از گل روی کسی پیشتر در سینه من هم خارخاری داشتم باد دستی های من یکبارگی افشاند و رفت در دل و در سینه هر گرد و غباری داشتم بسکه در غربت ز تنهایی صفاها کرده ام نیست در خاطر که من یار و دیاری داشتم چشم گردونم به خاک افکند ورنه بیش از این سینه ای چون ابر و چشم اشکباری داشتم آمدم تا وادی خود دشمنان ره یافتند وای چون من بیخودی بر خود حصاری داشتم پاسبان بودم سعیدا با سگان کوی یار ای خوش آن روزی که آن جا اقتداری داشتم سعیدا یزدی