سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۹: بیت معموری که نامش تن نهاده ذوالجلال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیت معموری که نامش تن نهاده ذوالجلال چار دیواری است بر پا لیک در دست خیال اول و آخر نمی باشد به پیش اهل دل حرف ماضی و مضارع را مپرس از اهل حال یوسف مصری ز [خواری] شد عزیز روزگار بی زوال ای دوست این جا کی کسی یابد کمال کسجده کی جایز بود با صد خیال غیر حق بی غبار دل جبین را بر جبین خاک مال از قضا هر چیز می بینی بجز تقدیر نیست گر رسد زخمی ز دست کس به پیش کس منال هر که دیدم ز عصیانش ندامت می کشد بیشتر از طاقت خود می کشم من انفعال تخم عرفان سبز کی گردد ز خاک سخت دل نرمی بسیار می باید که روید این نهال بسکه خون صاف در فکر سخن دل خورده است شعر می گویم سعیدا لیک چون آب زلال سعیدا یزدی