سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۹: تا نگذری ز سر نروی از قفای عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نگذری ز سر نروی از قفای عشق سر مانده کوه قاف در این ره به پای عشق این انجمن که بر فلکش سیر می کنی نقشی است واژگون ز ته بوریای عشق معمار عقل را نرسد اوج دانشش آنجا که رنگ ریخته بنای عشق دارند نسبتی ز ازل عاشقان به هم من بندهٔ محبت و خسرو گدای عشق بی طاقتی و درد و غم و آه و ناله را ترکیب بسته اند به دارالشفای عشق باشد نوای ساز دو عالم ز عاشقان صور است نفخه ای که زنی بی نوای عشق دم از یگانگی به کسی بعد از این نزد بیگانه ای که شد نفسی بینوای عشق صدبار احتیاج بود در ره طلب سیمرغ را به سایهٔ بال همای عشق ز انفاس عشق مرده مسیحای وقت شد شد خضر هر که شد به صفت آشنای عشق در کوی عشق دوست سعیدا شکسته ای است باشد به این شکسته رسد مومیای عشق سعیدا یزدی