سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۱۲: می رود آخر چو از تن پس ز تن جان را چه حظ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می رود آخر چو از تن پس ز تن جان را چه حظ خانه گر از لعل و یاقوت است مهمان را چه حظ خلق را عید است امروز از تماشای رخت ای به قربان تو گردم چشم حیران را چه حظ از لب شکرفشانت وز نگاه چشم مست در کمند حلقهٔ زلفت اسیران را چه حظ ما به جان و دل جفا و ناز خوبان می کشیم از جفا لیکن نمی دانیم خوبان را چه حظ عشقبازی با جمالش از هوسناکان عجب گرچه سودا پخته باشد لیک خامان را چه حظ کی به محض گفتگو لذت توان بردن ز عشق گر درون خانه خورشید است دربان را چه حظ حرف حق با طالب دنیا سعیدا سود نیست بر سر گور مجوسی ختم قرآن را چه حظ سعیدا یزدی