سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۳: یک قامت بلند به هر می کشیدنش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک قامت بلند به هر می کشیدنش بالا برآید آب لطافت ز گردنش دست که می رسد که گریبان او کشد صد جان و دل کشیده سر از پای دامنش میدان ترکتاز خیالات او منم جای جفاست تا به دل از دیدهٔ منش جان عزیز نیست اگر جسم او چرا نازکتر از خیال نماند به من تنش دیگر به خویش باز نیاید به سال ها یک بار هر که از بر خود دید رفتنش من باده نوش ساغر آن ساقیم که گاه کیفیت شراب دهد لب مکیدنش دارم بتی و شکر سعیدا که روی او دیدن نمی توان مگر از دیدهٔ منش سعیدا یزدی