سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۳۵: رود یوسف دگر در چه گر آن مشکین رسن آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رود یوسف دگر در چه گر آن مشکین رسن آید تکلم می کند [هر] مرده گر او در سخن آید ید بیضای او ز اعجاز خود مه را قلم کرده مرکب می کند خطش اگر مشک ختن آید نسیم باغ شرعش جان و دل را تازه می دارد شود به خستهٔ زهری اگر در این چمن آید مسیحا انتظار حکم او بر آسمان دارد سلیمان می شود در دین او گر اهرمن آید هر آن کاو دید اول روی او صدیق اکبر شد که تا ترکیب صدق غیر با وجه حسن آید عمر تریاق فاروق است زهر مار نفست را ز نامش می گریزد گر به خواب آن راهزان آید ز ماهی تا به مه از مرد و زن فریاد برخیزد در آن روزی که حیدر با حسین و با حسن آید سعیدا هر چه می گوید ز جانان است یا از جان که کافر باد آن قلبی که جز این در سخن آید سعیدا یزدی