سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۰: ای خوش آن روز که دل در خم گیسوی تو بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خوش آن روز که دل در خم گیسوی تو بود در غم روی تو آشفته تر از موی تو بود دل به هر تار سر زلف تو می زد چنگی چه کند شاهد عادل به میان روی تو بود آن که آتش به جهان در زد و عالم را سوخت گفتگوی رخ زیبای تو و خوی تو بود بوی کردم گل و از کار شدم صبحدمی ظاهراً در نفس باد صبا بوی تو بود کی نظر جانب آهوی حرم تیز کند هر که یک روز هواخواه سگ گوی تو بود؟ یاد آن روز که سودای سر زلف تو داشت دل آشفته سعیدا گل شب بوی تو بود سعیدا یزدی