سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۷: از خود گذشته منت دوران نمی کشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از خود گذشته منت دوران نمی کشد از پا فتاده تنگی دامان نمی کشد آن کس که یافت لذت فکر تمام را هرگز سری ز چاک گریبان نمی کشد در فکر روزی تو فلک کرده پشت خم این فیل مست بار تو آسمان نمی کشد آن کاو متاع خویش به یغمای عشق داد در چارسوی حادثه نقصان نمی کشد غیر از خیال خنجر مژگان ناز او کس خون به نیشتر ز رگ جان نمی کشد هر مو جدا به خویش گرفتار می کند این دل چها ز زلف پریشان نمی کشد جوهرنمای ذاتی خود هر که می شود انگاره اش مشقت سوهان نمی کشد کی می کشد به گوشهٔ ما منت از قدم شوخی که پا به گوشهٔ دامان نمی کشد تا داده اند در چمن بیخودی رهم دیگر دلم به سیر گلستان نمی کشد روشندلان ز منت آیینه فارغند بیمار عشق، ناز طبیبان نمی کشد قانع به نیم نان گدایی کسی که شد ذلت ز خوان و سفرهٔ دونان نمی کشد کی می رسد به وصل سعیدا کسی به جهد تا محنت و مشقت هجران نمی کشد سعیدا یزدی