سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۱: خوش آن روزی که سر در راه آن ناآشنا باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آن روزی که سر در راه آن ناآشنا باشد غبار جادهٔ کویش به چشمم توتیا باشد دلا از ناتوانی دل مزن در جادهٔ مقصد مگر سنگ ره مطلوب سنگ کهربا باشد چه غم از انقلاب دور عارف را که می داند غبار حادثات چرخ، گرد آسیا باشد ز عقبا هم گذشتم بسکه از دنیا جفا دیدم که عقبا هم مبادا همچو دنیا بی وفا باشد توان شد هم عنان عشق تا کوی فنا امشب اگر چون شمع، سیل اشک با ما رهنما باشد نه بردارند دست از دامن افتادگی هرگز اگر دانند مردم خاکساری کیمیا باشد سرور غافل از الوان نعمت هاست در عالم که ذوق کودکان در عید از رنگ حنا باشد نه خوف غرق گشتن دارد و نی بیم سرگشتن خوشا آن کس که در این بحر خونین با خدا باشد سعیدا آشنای ما تواند شد کسی یک دم که چون ما در طریق ما به خود ناآشنا باشد سعیدا یزدی