سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۶۸: مکن باور که نفس از جا ز سستی برنمی خیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مکن باور که نفس از جا ز سستی برنمی خیزد صدای پای این سرکش ز چستی برنمی خیزد دل اهل فنا جز خویشتن غیری نمی داند که از آیینه نقش خودپرستی برنمی خیزد مدان آشفتگان خاک، لب از خامشی بستند فغان در گنبد گردون ز پستی برنمی خیزد شکست دل برد بر اوج گردون نالهٔ دردت که این جسم لطیف از تندرستی برنمی خیزد غبار جسم خاکی را به آب چشم خود بنشان که گر طوفان شود این گرد هستی برنمی خیزد سعیدا را مگو دیگر برون شو از حریم دل که این افتاده ز این در تا تو هستی برنمی خیزد سعیدا یزدی