سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۱: در این وادی که معموری نه دیوار و نه در دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در این وادی که معموری نه دیوار و نه در دارد خوشا آن کس که نم در چشم و آهی در جگر دارد طریق خودنمایی نیست در آیین درویشی کلاه فقر را پوشد کسی کاو ترک سر دارد جهان را هر زمان تغییر اوضاع است در باطن که دریا در حقیقت هر نفس موج دگر دارد کسی از چاپلوسی دلنشین ما نمی گردد که در مجلس مگس هم دست بر بالای سر دارد تو را در دل هزار امید و گویی طالب اویم برو ای مرغ زیرک عاشقی کار دگر دارد ز بس اهل جهان فکر حیات خویشتن دارند غم مردن سعیدا بهر مردم بیشتر دارد سعیدا یزدی