سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۶: عاشقان را رخصت دیدار آن مه پاره نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقان را رخصت دیدار آن مه پاره نیست همچو خورشیدش کسی را طاقت نظاره نیست در بهای یک نگاهش دین و دل دارد طمع غیر جان دادن در این راه مفلسان را چاره نیست شیر می نوشد ز پستان اجل طفل دلیر در نظر تابوت، مردان را بجز گهواره نیست کی رسد در دامن مطلب بجز دست خیال؟ ای زلیخا یوسف معنی گریبان پاره نیست دل ز خویَش گر کَنی لیکن به رویش چون کنی؟ می توانی کرد این را چاره آن را چاره نیست یا ز پا می افکند یا دست می گیرد جهان دایهٔ این دور، خونخوار است اگر غمخواره نیست هر که گم گردد در این صحرا به مطلب می رسد خضر این وادی سعیدا جز دل آواره نیست سعیدا یزدی