سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۵۹: عشق پرشور است و ما پراضطراب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق پرشور است و ما پراضطراب یار بی رحم است و ما بی آب و تاب دوش زلفش در خیال من گذشت تا سحر شب مار می دیدم به خواب چشم او را در نظر آورده ام می توانم کرد عالم را خراب می روم از هوش و می گوید دلم یا شراب و یا شراب و یا شراب قصد جان دارد بت عیار من کافری را می کشد بهر ثواب شام گفتا صبح می آیم برون ای خدایا کی برآید آفتاب؟ می پرستی از جوانان عیب نیست طرفه ایامی است ایام شباب جملهٔ آیات قرآن نازل است از برای مدح آن عالی جناب از می عشق آنچه می خواهی بنوش هیچ کس را نیست دست احتساب این غزل بر وزن بیت مثنوی است «خشم مردان خشک گرداند سحاب» خود دعای خود سعیدا می کند شاه ما بادا ز جانان کامیاب سعیدا یزدی