آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۷: نمی پرسی ز غمناکان، دلت شاد است پنداری؟!
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی پرسی ز غمناکان، دلت شاد است پنداری؟! ز فکر بیدلانت، خاطر آزاد است پنداری چنان ترسیده چشمم از گرفتاری درین گلشن که شاخ گل بچشم دست صیاد است پنداری نشد از خنده ی خسرو، تسلی خاطر شیرین؛ هنوزش گوش بر فریاد فرهاد است پنداری بباغم زد شب آتش در دل، آن مرغی که مینالید گذارش پیش ازین در دامی افتاده است پنداری پس از عمری که یادم کرد، از حالم نمی پرسد؛ هنوزش گفتگوی غیر، در یاد است پنداری! مرا قاصد چو دید، از نامه اش در گریه، شد خندان ز بانی نیز پیغامی فرستاده است پنداری ز ذکر صوفیان، نگرفت رونق خانقاه آذر! خرابات از خرابی تو، آباد است پنداری! آذر بیگدلی