آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۲: ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟! کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی! گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛ دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی! ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛ ما غافل و نشسته غم در کمین شادی ای دل، ز بیم خویش، گفتم: مرو بکویش؛ دیدی ندیده رویش، از چشمش اوفتادی بودیم همزبانش، با ما نگفت حرفی؛ رفتیم ز آستانش، از ما نکرد یادی! از سوز آتش تب، جانم رسید بر لب؛ یا از وفا تو امشب لب بر لبم نهادی؟! از هر طرف دویدم، روی دلی ندیدم ناچار آرمیدم، در کوی نامرادی ساقی بمی ز سینه، رفته است گرد کینه توبوا من العداوة، یا معشر الاعادی از تیره بختی آذر، از من رمیده دلبر چون من کسی ز مادر ای کاشکی نزادی آذر بیگدلی