آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۷: شب هجران، نمیدانم ز پی دارد سحر یا نه؟!
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب هجران، نمیدانم ز پی دارد سحر یا نه؟! وگر دارد سحر، آه سحر دارد اثر یا نه؟! بروز بد مرا ز آغاز کار افگند عشق، اما نمیدانم که خواهد داشت روزی زین بتر یا نه؟! اگر بیتابی خود در فراق آن سفر کرده نویسم سویش، آیا خواهد آمد از سفر یا نه؟! وگر دانم نخواهد آمدن، چون نامه بنویسم ندانم راه خواهد برد مرغ نامه بر یا نه؟! وگر از سوز دل انشا کنم مکتوب، حیرانم که خواهد سوخت مرغ نامه بر را بال و پر یا نه؟! وگر قاصد برد مکتوبی از من سوی او پنهان ز مضمونش دهد یا رب رقیبان را خبر یا نه؟! وگر خواند نهان از دشمنان غمنامه ام، آیا دهد رخصت که بوسم درگهش بارد گر یا نه؟! وگر افتد گذارم بر سر کویش، در این فکرم که: دربانان برویم باز می بندند در یا نه؟! وگر دربان دهد راهم، ز بیم غیر آنجا هم نمیدانم توان گردیدنش بر گرد سر یا نه؟! و گر گرد سرش گردم، زیاری و سپارم جان؛ ندانم افتدش بر نعشم از رحمت نظر یا نه؟! و گر آذر سپارد جان بخاک کوی او، یاران ندانم افتدش بر تربتم گاهی گذر یا نه؟! آذر بیگدلی