آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۳: دردا که حریف راز دانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردا که حریف راز دانم حرفی زد و کرد بدگمانم بود آنکه نخست، خضر را هم اکنون شده دزد کاروانم امروز فگند بر زمینم دی برد اگر بر آسمانم دی، دوستر آنکه بودم از جان امروز شده است خصم جانم نامحرم گشته محرم، ای وای شد بسته زبان ز همزبانم شد هم قفس من، آخر آن مرغ کاو بود اول هم آشیانم دم با که زنم ز مهر، کاین دم بیمهر شده است مهربانم من غافل از آنچه در دل اوست او، باخبر از غم نهانم! دیگر نخورم فریبش، آذر چون کار گذشته ز امتحانم آذر بیگدلی