آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۴: ایزد سرشته هر دل از آب و گل دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ایزد سرشته هر دل از آب و گل دگر باشد مرا دل دگر، او را دل دگر دارم شب وصال تو، حسرت بروز هجر جز رشک نیست وصل تو را حاصل دگر لیلی، اگر بجای دگر رفت محملش مجنون نمیرود ز پی محمل دگر پیش تو آورم ز غم ار مشکلی، فغان کاسان نکرده پیش نهی مشکل دگر از کشته آنکه روز جزا خواست خونبها نبود بغیر قاتل من، قاتل دگر غافل ز دام جستمت، اما ز بی پری ترسم بگیردم ز خدا غافل دگر خون شد دلم، که نیست یکی با زبان دلت باید تو را زبان دگر یا دل دگر با کم ز سوختن نه چو پروانه، آه اگر روشن شود ز شمع رخت، محفل دگر؟! نادیدن تو مشکل و، از بیم مدعی باید ز دور دیدنت، این مشکل دگر! کشتی هزار صید و، پی جان آذری سهل است اگر بخون بطپد بسمل دگر! آذر بیگدلی