آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۵۰: نهم بر خاک پهلو شب، باین امید در کویت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نهم بر خاک پهلو شب، باین امید در کویت که ننشیند کسی از هم نشینان روز پهلویت فغان، کامشب که دارم راه در بزم تو، از غیرت بسوی غیر باید بنگرم، تا ننگرد سویت! در این گلشن، که هر مرغی گلی جوید، من آن مرغم که بینم روی هر گل، آیدم یاد از گل رویت نیم آزرده از برگشتن کویت، اگر بینم که جز من دیگری آزرده بر می گردد از کویت به افسونت زبان بستم، ببزم غیر و میترسم؛ که باشد با کسی در گفتگو چشم سخن گویت پس از رنجش، بسویت میکشد هر دم دلم، اما بدامن میکشم پا، میکنم چون یاد از خویت! کشی چون تیغ کین، از شوق جان دادن مرا خوشتر؛ که از قتلم خدا ناکرده گردد رنجه بازویت در آن مجلس نداند تا کسی احوال من، باید که بینم یک نظر سوی رقیبان، یک نظر سویت ز لطفت تا شود قطع امید غیر یکباره بکویت هر سحر شب نالد آذر چون سگ کویت آذر بیگدلی