آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵: آمد سحر به پرسش من یار با رقیب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد سحر به پرسش من یار با رقیب یا من زرشک جان دهم امروز، یا رقیب از خون من که کشته شدم، پیش از او گرفت ز آن پیشتر که کشته شود خونبها رقیب! ای بیوفا، بس است جفا از خدا بترس تا چند بینم از تو جفا من، وفا رقیب! زارم بکش برو، که ببیند چو کشته ام؛ ناید ز بیم جان دگرت از قفا رقیب! چون پایمال رشکم، از این بزم رفتنم بهتر؛ ببزم تا ننهاده است پا رقیب! بیگانه، بایدم ز تو ناآشنا شدن زان پیشتر که با تو شود آشنا رقیب مردم ز بدگمانی دل، گیرم ای پری هم پاکدامنی تو و، هم پارسا رقیب! از کوی یار آذر اگر میروی برو آگه ز خواری تو نگشته است تا رقیب! آذر بیگدلی