آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۳: روزی نگهی افتاد، بر روی کسی ما را؛
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی نگهی افتاد، بر روی کسی ما را؛ ز آن روز نشد مایل دل سوی کسی ما را گویند که: فردا شب باشد شب عید، اما امشب بگمان افگند، ابروی کسی ما را! دانی که چه می بینم از دیدن غیر آنجا جز کوی خود ار بینی در کوی کسی ما را ترسم بزبان آید، بیخود گله یی از تو؛ در مجلس خود منشان، پهلوی کسی ما را! تا باغ همی رفتم، هر روز ببوی گل گم شد در باغ امروز، از بوی کسی ما را! خوش آنکه از آن چوگان، بینند که در میدان؛ هر سو شده سر غلطان، چون گوی کسی ما را چون صید حرم بودم، آزاد زهر قیدی؛ دردام کشید آذر گیسوی کسی ما را آذر بیگدلی