اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۶۰: درد دل ز آن بیشتر دارم که تدبیرش کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد دل ز آن بیشتر دارم که تدبیرش کنی دل از آن دیوانه تر دارم که زنجیرش کنی بر ندارد بعد مردن استخوانم را ز خاک بال پرواز هما را گر پر تیرش کنی عالم دل روی ویرانی نمی بیند به خواب گر چو مهر از یک نگاه گرم تعمیرش کنی حکم قتلم گردد آن حرفی که آری بر زبان نور چشم من شود خوابی که تعبیرش کنی مژده مرهم دهد زخم جفای آسمان گر به تحریک ستم تیر از پی تیرش کنی می شوی ایمن ز دست انداز سیلاب فنا گر سر خود را حباب جوی شمشیرش کنی چند گویی پیش جانان راز عشق خود اسیر سخت می ترسم از این افسانه دلگیرش کنی اسیر شهرستانی