اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۲۶: بیا و در دلم ای وحشت آشنا بنشین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا و در دلم ای وحشت آشنا بنشین چو چشم خود به سراپرده حیا بنشین ز یاد چشم تو شیرین حکایتی دارم برای خاطر ما یک نفس بیا بنشین سبکروی ثمر نوبهار آزادی است به پای سرو روان یک دم ای صبا بنشین کدام سعی که آوارگی پناه نشد به شاهراه توکل چو نقش پا بنشین اگر زموج قدح درس دل نمی خوانی به خاک مدرسه چون نقش بوریا بنشین خطر شناس شو ار روشناس طوفانی به مرگ شرطه و تدبیر ناخدا بنشین نظر به روی تو کردن ز دور هم چمن است به بزم ما ننشینی بیا جدا بنشین به دام زلف کسی می تپی چرا سبکی اسیر دل شده در سایه هما بنشین اسیر شهرستانی