اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۷۳۸: به کویش در لباس بوالهوس بسیار گردیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به کویش در لباس بوالهوس بسیار گردیدم نمی دانم چرا شایسته آزار گردیدم ز دل هم بر سر سودای او قطع نظر کردم چه گویم از خود و از عمر خود بیزار گردیدم گذشت آنها که شور مستیم یاد نگاهی بود می بی التفاتی شور شد هشیار گردیدم زصد سرچشمه خاموشیم سیراب نتوان کرد چو آتش سوختم تا تشنه اظهار گردیدم ندارم از تغافل شکوه ای از سرگرانی هم نگاهش خواب مستی داشت من بیدار گردیدم به هر زخم دل بیکار عمری کارها دارم نپنداری که از ترک غمت هشیار گردیدم نگاه پاک از گرد هوسها دورتر می گشت دو گام از خویش پیش افتادم و اغیار گردیدم حیا عیب و ادب ننگ و خموشی کفر می بوده است همه تن دیده گشتم سرمه گفتار گردیدم اسیر از کعبه و بتخانه در خواه و نگاهی کن که من پر منفعل از سبحه و زنار گردیدم اسیر شهرستانی