اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱۸: گر آفتاب مهر تو از سینه می رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر آفتاب مهر تو از سینه می رود آب صفا ز چشمه آیینه می رود گر خاک روزگار به باد فنا رود باور مکن که از دل او کینه می رود دارد سری به زهد چه شد مست مشربم گاهی به سیر مسجد آدینه می رود مطرب ترانه ای به اصولش نواخت آن صوفی به زیر خرقه پشمینه می رود بد خواه را به دشمنی خویش واگذار گردش به باد کینه دیرینه می رود در ملک تن دل است که منظور محنت است اول نگاه درد به گنجینه می رود اسیر شهرستانی