اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۰۶: امشب که خیال رخ او شمع نظر بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امشب که خیال رخ او شمع نظر بود با دل نمک لعل لبش داغ جگر بود در کلبه تاریک من از فیض محبت شمعی که شب هجر تو می سوخت سحر بود بستیم چو رخت سفر از کوی فراغت چیزی که فراموش شد اول غم سر بود شد ترک وطن خضر ره وادی وصلش طوف حرم اول قدم شوق سفر بود از دل بر او نامه به یک چشم زدن برد با مرغ نظر جرأت پرواز دگر بود در کاسه ز خشم دلم از سوز محبت آب دم شمشیر و نمک شیر و شکر بود؟ هرگز غم پرواز ندانست اسیرت چاک قفس مرغ دلش چاک جگر بود اسیر شهرستانی