اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۰۴: در بزم چو با عارض پر نور نشیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در بزم چو با عارض پر نور نشیند صد شمع شبیخون زده از دور نشیند زخمی که بود بی نمک جور تو در دل شرمنده تر از مرهم کافور نشیند گردیده ز یاد نگهی وحشی الفت دل نیست عجب گر ز برم دور نشیند حسنت چود درد پرده ناموس گلستان رسوا شود آن غنچه که مستور نشیند گر عقل فلاطون شده بی نشئه سودا افسرده تر از باده بیزور نشیند گر باده ز یاد نگهت مست نباشد کی نشئه می در سر مخمور نشیند مانند اسیر آن شود ایمن که ز عشقت در سایه نخل چمن طور نشیند اسیر شهرستانی