اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۶۵: مرا چون غنچه هر دم چاک دل از چاک می جوشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا چون غنچه هر دم چاک دل از چاک می جوشد ز کار بسته بند تازه ام چون تاک می جوشد ز فیض خاکساری بر دهد نخل سرافرازی نی سرکش برآر آتش که با خاشاک می جوشد؟ چنان از نرگس مخمور ساقی گشته ام بیخود که بعد مرگ از خاک وجودم تاک می جوشد به هر جا پرتو شمع جمالت گشت نور افشان دل پروانه مانند سپند از خاک می جوشد تجلی از فروغ حسن او زان گونه سرشار است که آتش همچو خون از دیده های پاک می جوشد سر هرکس حباب او شود عمر ابد یابد زلال خضر از آن سرچشمه فتراک می جوشد به جای سبزه نشتر می دمد از کشت امیدم چو بی مهری که جای اختر از افلاک می جوشد اسیر شهرستانی