اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۲۴: یاد چشمت سرگران تا چند از دل بگذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد چشمت سرگران تا چند از دل بگذرد تا کی این صیاد مست از صید غافل بگذرد سبزه زنجیر می روید ز صحرای جنون سیر دارد گر نسیمی بی سلاسل بگذرد موج را بیدست و پا تر می نماید اضطراب کشتی بی لنگران از بحر مشکل بگذرد بی نیازیهای دهقان خانه سوز آفت است میگدازد برق را هرکس ز حاصل بگذرد کشتی دریای عاشق را حباب وحشت است آب می گردد اگر از یاد ساحل بگذرد پاک شو ز آلودگیها در ره تنگ عدم از گهر چون رشته ای تر گشت مشکل بگذرد کشت بی برگی است برقش دشتبانی می کند آفت از دست توکل دست بر دل بگذرد شوق را نازم چه پروا دارم از واماندگی منزل از همراهی کامم ز منزل بگذرد صبح خندان می شود بر روی تیغ آفتاب کاملی باید که از تقصیر جاهل بگذرد قطره ما از خیال بحر طوفان است اسیر مایه سیل است هر اشکی که از دل بگذرد اسیر شهرستانی