اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۷۶: ز استخوان ساخته صنعتگر قدرت درمی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز استخوان ساخته صنعتگر قدرت درمی که وطن در دلش آن گوهر تابان دارد با وجودی که ندید است کس از درج او را مشتری بیحد و جوینده فراوان دارد هرکه دیدش به هوا تا ننماید او را از شعف در دهنش گیرد و پنهان دارد شبچراغی است که شمع همه کس روشن از اوست با گدا رابطه و قرب به شاهان دارد نیستش منتی از تربیت مهر و سحاب زر خورشید توقع نه ز باران دارد خون و شیر است که جوشیده و او گشته عیان نسبتی لیک نه با این و نه با آن دارد نه عقیق است و نه الماس و نه یاقوت و نه لعل آشنایی نه به سیلانی و مرجان دارد نه زمرد نه زبرجد نه خزف نه لؤلؤ نه ز دریا خبر و نه اثر از کان دارد ضعف پیری اگرش مایده روح کند همچو گل خنده رنگین به جوانان دارد اسیر شهرستانی