اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۷۴: خطی از هر سر مو محشر تابم دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خطی از هر سر مو محشر تابم دارد مژه هوش ربایی رگ خوابم دارد نرساند صف مژگان مرا خواب به هم دل بیدار سر رشته خوابم دارد که به این کوکبه در دشت جنون تاخته است چشم آهوست که هر گام رکابم دارد دل ز ویرانی من روی شگون می بیند گر سراپا شوم آیینه خرابم دارد نبرد راه کسی بزم شرابی که مراست نکهت گل خبر از بوی کبابم دارد می کند پیش سلامی که سلامش نکنم اینقدر ساختگی بهر جوابم دارد تا سر کینه بریدم به دل آیینه شدم این گناهی است که ممنون ثوابم دارد قابل پرسش عصیان شدن اکسیر من است اینقدر بس که سزاوار عتابم دارد ندهم گوشه آن چشم به میخانه اسیر کم نگاهی است که مشتاق شرابم دارد اسیر شهرستانی