اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۵۶: گل ویرانه عاشق به روی آب می خندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل ویرانه عاشق به روی آب می خندد به سعی تیشه بیجوهر سیلاب می خندد بهار آرزو را عندلیب از گرد پرواز است گل امید از باغ دل بیتاب می خندد صبوحی می زند برگ گل از شبنم چه می داند که صبح بی ثبات از مشرق سیماب می خندد به مسجد چون روم بی او نمی دانم چه می گویم نمازم می رود از خاطر و محراب می خندد سحاب وی شود هر برگ شبنم دیده گلشن به بیداری بگرید چون کسی در خواب می خندد چه رنگین باده ای دارد دلم از یاد او شبها گل پیمانه اش بر گلشن مهتاب می خندد به بحری کز سبکروحی کند کشتی اسیر آنجا لب هر موجه ای بر لنگر گرداب می خندد اسیر شهرستانی