اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۴۳: عبث فضولی عقلم وکیل می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عبث فضولی عقلم وکیل می گردد عزیز مصر جنون کی ذلیل می گردد خلاف طبع کنند اهل دید آیینه وار کریم از پی مرد بخیل می گردد هوای شوق تو لب تشنگی گداخته است شراب دشت جنون سلسبیل می گردد هوای تنگ فضای خرابه دل ماست تجردی که پر جبرئیل می گردد سواد خوانی سودای طره ای دارم بیاض گریه من رود نیل می گردد نجابت گهر از چهره کسی پیداست که در لباس گدایان اصیل می گردد هجوم محکمه هیچ دعویان حشری است که چرخ را سر از این قال و قیل می گردد گذشته ایم ز دشتی که همچو نقش سراب دلیل تشنه سراغ دلیل می گردد مخور فریب تماشا که رفته رفته چو صبح جمال شاهد دنیا جمیل می گردد مباش غره که خیر کثیر را گاهی خمیر مایه ز شر قلیل می گردد ببین به غنچه و گل صبح و شام و جهل و کمال گشاد کار تو را غم دلیل می گردد اسیر هرکه توکل شعار ساخت لقب جلال قدر ز لطف جلیل می گردد اسیر شهرستانی