اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۲: قرب شاهان بی صدف کی گوهر شهوار یافت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قرب شاهان بی صدف کی گوهر شهوار یافت از ریاضتهای زندان دولت بیدار یافت دل چو طفلان از شعف با توبه بازی می کند غنچه رنگینی از گلزار استغفار یافت گرد عالم گشت مجنون جای آسایش ندید سایه خاری در این صحرای ناهموار یافت کرد از پرواز ابر تندرو خود را سبک بحر از تمکین لنگر عزت سرشار یافت شعله هوشانند استعداد رنگین می خرند بی سواد دل به درگاه جنون کی بار یافت؟ نیست بی اجر اضطراب غوص و زندان صدف تا گهر را آب شد دل دیده بیدار یافت دیده یعقوب را بر روی یوسف بازدید روزگار از همت عاشق نظر بسیار یافت زلف او غافل عنانگیر دل دیوانه شد خواست زنجیری شبی پیدا کند زنار یافت در ره آوارگی دیوانه نقصانی نکرد سرزمین دلکشی از سایه هر خار یافت می رود در سایه اقبال خیز گردباد هر که در صحرا دل از شوق سبکرفتار یافت از غبار خاطر عاشق زمین اندوخت گنج آسمان از اشک سرشار که این مقدار یافت نیست بی رخصت غبار ما چمن پیرا اسیر جنبش مژگانی از خار سر دیوار یافت اسیر شهرستانی