اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۵۲: گرچه از سامان حیرانی نظر درویش نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرچه از سامان حیرانی نظر درویش نیست جلوه بسیار است دل را یک تماشا بیش نیست سیر کردم عالم الفت خوشا بیگانگی هجر و وصل دوستان خواب و خیالی بیش نیست نکهت گلدسته قسمت نمی سازد به کام هیچ اگر نبود کسی را در جهان درویش نیست هر میی دارد خماری گرچه صاف حیرت است کامجویان کامجویان نوشها بی نیش نیست رفتگان بیهوده از گردون شکایت کرده اند خانمان برهم زنی چون عشق کافر کیش نیست لب اگر بر هم زنی مجنون جوابت می دهد تا عدم از ملک هستی راه حرفی بیش نیست گشت معلومم نگاهش هرزه گردی کرده است هیچکس در پیش چشمش چون تغافل کیش نیست سینه صافم گشته ام در کوچه دلها اسیر هیچکس را دشمنی بدخواه تر از خویش نیست اسیر شهرستانی