اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۱: چشم بدخو چون هجوم آورد طاقت خوشنماست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم بدخو چون هجوم آورد طاقت خوشنماست چون غضب شمشیرکین بندد مروت خوشنماست پیر خود بار اطاعت برده بر دوش غرور از جوانان خجالت پیشه طاعت خوشنماست رستمی در گفتگو با خصم عاجز کیش نیست دست داری حرف عجز آمیز جرأت خوشنماست چون شود بیدار کارش بیش می آید ز دست جوهر شمشیر را خواب فراغت خوشنماست صبح چون شد هرکسی و جرأت بازوی خویش شام هیجا خصم را با خصم الفت خوشنماست صبح صادق خضر این عصر است و موسی آفتاب در صف روشندلان عهد اخوت خوشنماست دوستانی را که با هم سینه صافی کرده اند در میان جنگ ایمای محبت خوشنماست از تغافل پیشه ای کی شکوه می ورزد اسیر هر چه می آید از آن خصم مروت خوشنماست اسیر شهرستانی