اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۹: خون بود دل که لذت درد نهان شناخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خون بود دل که لذت درد نهان شناخت این غنچه قطره بود که رنگ جنان شناخت آیینه است پرتو شمع مزار من در خواب هم خیال تو را می توان شناخت دارد نقیض گیری عاشق سرایتی؟ حسن یقین من ز دل بدگمان شناخت پیداست از جبین عدم عشق پرده سوز این باده را ز شیشه خارا توان شناخت شب خوابش از فسانه قتلم ربوده بود روزم ز اظطراب دل پاسبان شناخت روزی کتابخانه غفلت گشود دل تعبیر خواب الفت اهل جهان شناخت در پیش پای پرتو خورشید برنخاست گردی که جای خویش در آن آستان شناخت رنگ گل و فروغ می و لعل یار شد هر کس که قدر خویش چو آب روان شناخت گردی که شبنم گل این سرزمین نشد کی قرب مهر و منزلت آسمان شناخت خوابی که می برد به ره شوق راحت است دیوانه قدر بستر ریگ روان شناخت حرز یقین به وسوسه دیدم که شد اسیر موری که گرد بیدلی کاروان شناخت؟ پرواز هرزه راه به منزل نمی برد کی تیر بی سراغ محبت نشان شناخت هر دل که در ریاض وفا مست خواب شد کی لذت صبوحی این گلستان شناخت از سیر باغ و بادیه حاصل نمی برد هرکس که گردباد ز سرو روان شناخت؟ در خواب دید آینه عکس مراد من خود را اسیر محرم راز نهان شناخت اسیر شهرستانی