اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۹۶: از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما خون شد به رنگ غنچه زبان در دهان ما فیض هوای شوق جهانگرد بیشتر پرواز می کند چو هما استخوان ما جایی که خاک معرکه پرواز می کند گردی که بر نخاسته از جا نشان ما شد استخوان سینه سطرلاب امتحان داغ تو بود اختر هفت آسمان ما کس در حیات ما نشد آگه ز راز او آیینه هما نشود استخوان ما؟ پرواز ما به بال و پر بی تعلقی است گیرد اگر هوای قفس آشیان ما تیرش چو آتش از دل فولاد می جهد بازوی ضعف قبضه گرفت از کمان ما الفت به هر دیار که باشد غریب نیست وحشت به جان رسیده ز دست زبان ما پندارم آب برده هوای بهار را برگ خزان لخت دل است آشیان ما رفتار کبک یافته هر نقش پا اسیر در رهگذار جلوه سرو روان ما اسیر شهرستانی