سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۷۴۱: رفت آن شمع و ز حسرت شد لب پیمانه خشک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفت آن شمع و ز حسرت شد لب پیمانه خشک برگ گل شد در چمن همچون پر پروانه خشک از وصال او مرا آبی به روی کار بود پنجه ام بی زلف او شد همچو دست شانه خشک صد شکایت در دل، اما لب ندارد زان خبر در درون خانه سیل و آستان خانه خشک گریه از جوش و خروش آسیا آید مرا حیرتی دارم که چون گردیده چشم دانه خشک از تغافل های ابر نوبهاری در چمن غنچه شد همچون دماغ بلبل دیوانه خشک کی توانم برگرفتن یک قدم از جای خویش؟ چون خم می پای من گردیده در میخانه خشک یک دم از آوارگی ایام نگذارد سلیم تا چو آیینه کنم آب و عرق در خانه خشک سلیم تهرانی