سعدی شیرازی
باب هشتم در شکر بر عافیت
بخش ۱۲ - حکایت: فقیهی بر افتاده مستی گذشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فقیهی بر افتاده مستی گذشت به مستوری خویش مغرور گشت ز نخوت بر او التفاتی نکرد جوان سر برآورد کای پیرمرد برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری یکی را که در بند بینی مخند مبادا که ناگه درافتی به بند نه آخر در امکان تقدیر هست که فردا چو من باشی افتاده مست؟ تو را آسمان خط به مسجد نوشت مزن طعنه بر دیگری در کنشت ببند ای مسلمان به شکرانه دست که زنار مغ بر میانت نبست نه خود می رود هر که جویان اوست به عنفش کشان می برد لطف دوست نگر تا قضا از کجا سیر کرد که کوری بود تکیه بر غیر کرد سعدی شیرازی