سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۸۰: در ره عشق بتان جان ز بلا نتوان برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ره عشق بتان جان ز بلا نتوان برد سر درین راه به همراهی پا نتوان برد خضر توفیق اگر راهنمایی نکند راه بر قافله از بانگ درا نتوان برد می گشاید ز گره کار اسیران، اما این کلیدی ست کزان بند قبا نتوان برد همه کاری بجز از مرگ، تلافی دارد بازی باخته ای نیست که وا نتوان برد راستی را نتوان در همه جا برد به کار گوی ازین معرکه بیرون به عصا نتوان برد دم شمشیر بود جاده ی عشق تو سلیم سر ازین راه سلامت ز قضا نتوان برد سلیم تهرانی