سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۴۱: ز مرگم گر غبار غم که در دل بود، برخیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز مرگم گر غبار غم که در دل بود، برخیزد چو شمع کشته از لوح مزارم دود برخیزد ز شوق او پس از مردن به خاک آرام می گیرم که رهرو چون ز رنج ره دمی آسود، برخیزد به گلخن با همه دیوانگی، آیم به تمکینی که خاکستر به تعظیمم ز جا چون دود برخیزد رسد چون چشم زخمی از جهان، غمگین نباید شد ز افتادن چه غم، گر کس تواند زود برخیزد اگر از شعله ی جوعش تمام شهر درگیرد ز یک خانه عجب کز بیم صوفی دود برخیزد سلیم افتاده کار من به مغروری که در محفل ز خواب ناز با آواز چنگ و عود برخیزد سلیم تهرانی