سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۷۷: دوستان می روم از خود که صبا می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوستان می روم از خود که صبا می آید بگذارید ببینم ز کجا می آید بر دلم دست نگارین که نهاده ست، که باز به مشامم ز نفس بوی حنا می آید جلوه ام بر سر خار است و چو دست گلچین در رهش بوی گلم از کف پا می آید سیل در بادیه ی عشق چنان هموار است که گمان می بری از کوه صدا می آید بس که ترسیده ز درد و غم غربت چشمم نگهم از سر مژگان به قفا می آید ز استخوان خوردن من همچو چراغ کشته بوی دود از سر منقار هما می آید عمر جاوید، سلیم از می گلگون خیزد تا بود باده، چه از آب بقا می آید؟ سلیم تهرانی