سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۴۶: شد بناگوش، چو صبحم همه یکبار سفید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد بناگوش، چو صبحم همه یکبار سفید موی سر بر سر من گشت چو دستار سفید عجبی نیست درین دور که خط خوبان در ته زلف شود چون شکم مار سفید ای گل از چاک گریبان تو حیرت دارم من که مویم شده چون صبح درین کار سفید نازم ای رشته ی تسبیح که در حلقه ی کفر نتواند شود از شرم تو زنار سفید چشم یعقوب همین بر رهت ای یوسف نیست چشم ها کرده چنین شوق تو بسیار سفید تا بود رنگ حنا خون مرا، در ره شوق نگذارم که شود ناخن یک خار سفید ترسم از قحط خریدار به عهدت یوسف موی چون شمع کند بر سر بازار سفید سبز باید در و دیوار به بنگاله سلیم چه کنی خانه ی خود را در و دیوار سفید؟ سلیم تهرانی