سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۷: عنان شکوه را در بزم او دست ادب پیچد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عنان شکوه را در بزم او دست ادب پیچد ز خاموشی زبانم پای در دامان لب پیچد درازی سر افسانه ی کلکم همان باقی ست سخن را گرچه برهم، همچو دستار عرب پیچد نمی دانم که کار [دل] کجا خواهد رسید آخر به خودتاکی [چنین] چون زلف خوبان روز و شب پیچد؟ تن رنجورم از بیم فراموشی دم مردن ز هر رگ رشته ای چون شمع بر انگشت تب پیچد عجب دارم که روی لطف از آیینه هم بیند ز هرکس آن نگار تندخو روی غضب پیچد ز آزادی سلیم از خود برآور نام چون عنقا چه پرواز آید از مرغی که در دام نسب پیچد سلیم تهرانی