سعدی شیرازی
باب هفتم در عالم تربیت
بخش ۵ - حکایت: یکی ناسزا گفت در وقت جنگ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی ناسزا گفت در وقت جنگ گریبان دریدند وی را به چنگ قفا خورده عریان و گریان نشست جهاندیده ای گفتش ای خودپرست چو غنچه گرت بسته بودی دهن دریده ندیدی چو گل پیرهن سراسیمه گوید سخن بر گزاف چو طنبور بی مغز بسیار لاف نبینی که آتش زبان است و بس به آبی توان کشتنش در نفس؟ اگر هست مرد از هنر بهره ور هنر خود بگوید نه صاحب هنر اگر مشک خالص نداری مگوی ورت هست خود فاش گردد به بوی به سوگند گفتن که زر مغربی است چه حاجت؟ محک خود بگوید که چیست بگویند از این حرف گیران هزار که سعدی نه اهل است و آمیزگار روا باشد ار پوستینم درند که طاقت ندارم که مغزم برند سعدی شیرازی