سعدی شیرازی
باب ششم در قناعت
بخش ۹ - حکایت: یکی نان خورش جز پیازی نداشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی نان خورش جز پیازی نداشت چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت کسی گفتش ای سغبهٔ خاکسار برو طبخی از خوان یغما بیار بخواه و مدار ای پسر شرم و باک که مقطوع روزی بود شرمناک قبا بست و چابک نوردید دست قبایش دریدند و دستش شکست همی گفت و بر خویشتن می گریست که مر خویشتن کرده را چاره چیست؟ بلا جوی باشد گرفتار آز من و خانه من بعد و نان و پیاز جوینی که از سعی بازو خورم به از میده بر خوان اهل کرم چه دلتنگ خفت آن فرومایه دوش که بر سفرهٔ دیگران داشت گوش سعدی شیرازی