سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۶: خاک راهیم و غبار ما چو آب گوهر است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خاک راهیم و غبار ما چو آب گوهر است نخل مومیم و خزان ما بهار عنبر است از برای کینه ی ما آسمان پیدا شده ست اختر ما تیره بختان تخم این نیلوفر است در دیار هند، حالم را مپرس ای همنشین بر سر من موی سرگردان چو دود مجمر است احتیاجم کاشکی می بود بر همچون خودی ای خوش آن ماهی که کار او به آب خنجر است در تنم پیراهن ماتم نه تنها رنگ داد دست من در نیل از فیروزه ی انگشتر است نغمه ی ناخوش کسی تا چند بتواند شنید تا خر طنبور این مجلس ز چوب عرعر است گرد و دودی در سواد هند می باشد، ولی صبح و شام این دیار از گرد و دودش بدتر است بی نیازان را سخن از طبع خیزد بی نیاز خاک حرفی را به سر کو تشنه ی آب زر است عقل باشد باعث هر غم، که چون لرزد زمین طفل پندارد مگر گهواره جنبان مادر است حور چون غلمان ندارد پیش زاهد اعتبار بیشتر صیاد در دنبال طاووس نر است نیست جز خواب پریشان، قسمت مرد حریص بالش او گرچه همچون مار از خشت زر است چون ننالد در چمن قمری، که از شرم قدت سرو پنهان از نظر چون سایه ی پیغمبر است همت ما دارد این ویرانه را برپا سلیم آسمان ها را دو دست ما چو جلد دفتر است سلیم تهرانی